یادم آید که شبی با تو شدم غرق صفایی
چه صفایی
شدم آن مست دل آرام خدایی
چه نوایی
یادم آید که دم درگه عشقت
شدم آن مست و گدا و همه جایی
چه گدایی
یادم آید که ز عمق دل مستم شدم آن ابر بهاری
چه بهاری ، چه حضوری ، چه دعایی
و تو آن اوج کمالات و من آن قاصدک خسته و تنها
و تو آن اوج لطافت
و تو آن نور عظیمی و من آن نیمه شب تارم و تنها
و ز نورت چه جهانی به دلم دیده گشاده
من که سرتاسر عمرم چه تهی بودم و عشقت
چه صفا داده دلم را
و تو گفتی که تو طفلی و توان ره پر رنج و مصیبت نتوانی
از من اصرار و تو انکار
سیل اشگ و غزل و نور و لطافت
تو پر از لطف و پر از خنده آرام و پر از مهر و متانت
و من و هق هق خسته
من و فریاد نیازم
...
و تو رفتی و صدای ره آن شب
چه غزلوار مرا می خواند
شاعر: سیده زهرا رحمانی
#سیده_زهرا_رحمانی #شاعرمعاصر #شاعر #معاصر #زهرا # عشق #شهید #خدا #باران #تنهایی #نور #تکیه_گاه #غم # آرامش #نور #نور_خدا #باران_نور #شعر #غزل @غزل_عشق #شکر #عاشقم #هنوز #نور #خدا #عشق #شهید #عشق_خدا #باران_عشق #شکر_عاشقم_هنوز #عشق_خدا #سیده_زهرا_رحمانی_یاس
#یاس
برگرفته از کتاب شکر عاشقم هنوز از سروده های سیده زهرا رحمانی